اینجا سکوت آدم را کر میکند....!

به عمه و مادرش خیانت کرده است !

عمة النصایح.

**********************

فقط یک اصفهانی میتواند یک جمله با 20 فعل بسازد:
داشتم می رفتم برم دیدم گرفت نشست گفتم بذار بپرسم بیبینم

میاد نیمیاد دیدم میگد نیمیخوام بیام بذار

برم بیگیرم بخوابم...
و اما یک شیرازی بدون فعل جمله میسازد
ها آمو بیخیال ...

زمان بارش باران دلم از غربت خورشید می گیرد!

و روز آفتابی هم دلم دلتنگ ابر تلخ باران زاست!

خدایا...من به دنبال چه می گردم؟!

من امشب دفتر تقویم عمرم را به دست عاصی دریای ناآرام خواهم داد...

همان دریا که بغض گریه های زخم گینم در گلوی موج خیزش زخم برمیداشت

بگو ای دوست...

ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی

کدام راه می برد مارا تا انتهای باغ بارانی...؟

مثل یه خفاش به زندگی نگاه کن که وقتی از درخت آوبزون میشه

آسمون باتمام ابراش زیر پاشه!

وزمین بالای سرش!!

راستی ثانیه ها نامردند...

گفته بودند که برمی گردند!

رفتند و پس از رفتنشان بی خودی عقربه ها می گردند...

زندگی بازیه شطرنجه ،که اگر بلد نباشی همه می خوان یادت بدن

اما اگر بلد باشی همه می خوان شکستت بدن!!!!

.

.

.

یاد آنروز که در صفحه شطرنج دلت

شاه دل بودم و با کیش رخت مات شدم...

شیرمادر نخورده مهر مادرپرداخت شد!پدریک گاو خرید

ومن بزرگ شدم...

اماهیچکس حقیقت مرا نفهمید!بجزمعلم عزیزریاضی...

که همیشه میگفت: گوساله ،بتمرگ!!!!!!!!!!!

وآب ازآب تکان نمی خورد!!!!!!!!!!!